رمان خون بازی |Melika
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
صفحه اصلی انجمن ورود عضویت خوراک نقشه تماس با ما
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلیتایپ رمانرمان خون بازی |Melika

تعداد بازدید : 666
نویسنده پیام
melika آفلاین


ارسال‌ها : 5
عضويت : 29 /2 /1394
سن : 17
تشکر ها: 6
تشکر شده : 10
رمان خون بازی |Melika
بسم الله الرحمن الرحیم

نام رمان: خون بازی

با سلام خدمت مدیریت کل انجمن
و همین طور تمامی دوستان عزیز و گرامی
اگه خدا بخواد میخوام رمانم و در این انجمن شروع به تایپ کنم
البته در کنار شما عزیزان
نام رمان خون بازی هستش البته باید بگم که نام این رمان قبلا بانام پانزده سال کابوس بوده است ولی خوب ترجیح دادم رمان رو به طور کلی ویرایش و پربار و قوی ترش کنم و اسم و نام شخصیت های رمان رو به طور کامل تغییر بدم ، امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید
راستی یه چیزی و حتما بگم که به هیچ عنوان حق کپی در سایت های دیگر مجاز نیست و رمان خون بازی فقط و فقط باید در این سایت باشد در صورت گذاشته شدن پست های رمان در سایت های دیگر طبق جرایم رایانه ایی با شخص خاطی برخورد خواهد شد...
...
خوب بریم سراغ خلاصه رمان
...
خلاصه

چندین نفر پزشک و دانشمند ماهر و زبر دست تصمیم میگیرند به صورت شریکی کارخانه و شرکت بسیار بزرگی به نام سیسیل و تاسیس کنند، این شرکت در تمامی کشورها شعبه گذاری میشود و گسترش پیدا میکند اعم از آمریکا، انگلستان، پاریس، ایران و دیگر غیره...
افراد زیادی در این شرکت استخدام و مشغول به کار شدند این شرکت به عنوان شرکت داروسازی مشغول شد اما کار اصلی اشان چیز دیگری بود که خطر زیادی برای تمامی کشورها بود، جان مردم زیادی به خطر افتاد و عده زیادی از مردم مجبور شدند به پناهگاه هایی در زیر زمین اعم از مترو و فاضلاب و... بروند، برای اینکه بتوانند جان خود را حفظ کنند مجبور به ساخت اسلحه و سلاح های دفاعی شدند
و ...
ژانر: معمایی، جنایی، پلیسی، راز آلود، عاشقانه


منتظر نظراتون هستما

اینم از جلد رمان



امضای کاربر :
رمان خون بازی
سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 - 14:47
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده: 4 کاربر از melika به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: eros & admin & sajjad & saghi76 &
melika آفلاین


ارسال‌ها : 5
عضويت : 29 /2 /1394
سن : 17
تشکرها : 6
تشکر شده : 10
پاسخ : 1 RE نام رمان خون بازی|Melika :
پانزده سال کابوس...
پانزده سال بدون آرامش و یک ساعت خواب راحت، کابوسی که هیچگاه پایانی نداشت و روز به روز شدت میافت...چه کسی فکرش را میکرد این کابوس ادامه پیدا کند .... درایان سیتی و سیسیل نابود شد اما....
اما میراث جهنمی اش ادامه
پیدا کرد.................................!
سیسیل درظاهر فقط یک شرکت داروسازی معمولی به حساب می آمد اما راز پنهانی را با خود به دوش می کشید، رازی که باعث نابودی خود شرکت داروسازی و به خطرافتادن جان عده ی زیادی از مردم جهان شد و هیچ کسی هم جلودارش نبود....
شرکت داروسازی سیسیل در سال 1970 به طور رسمی تاسیس شد و مجوز بهترین شرکت دارو سازی را از آن خود کرد، اما به جای آنکه در طول زمان در جهت پیشرفت و مفید بودن برای حفظ جان مردم بکوشد، باعث تولید ویروسی شد که در کل
جهان شیوع پیدا کرد و در سدد نابودی کشور برآمد!
مسئولان شرکت سیسیل توسط دکترپِروما، دکتر مارکوس، و خود دکتر فرانسيل تاسیس شد که اصل ایده این پروژه و حتی تولید
ویروس توسط دکتر فرانسيل بوجود آمد.
دکتر پِروما هم سعی زیادی کرد تا با کمک سرمایه ایی که شريكي با دکتر فرانسيل ومارکوس برای تاسیس شرکت پرداخته بود دست به تولید داروی خطرناکی بزند،که در آخرهم گرچه تلاش بسیاری کرد اما فرانسيل پیش قدم از او بود در حالیکه پِروما فکر میکرد خودش اولین کسی است که داروی خاصی تولید میکند و میتواند فرد مُرده ایی را زنده کند که خوب البته به طور ناخواسته ایی وارد ماجراهای خطرناک میشود.....
در ابتدا فرانسیل بعد از فارغ التحصیل شدنش افرادی اعم از دکتر پروما، مارکوس و... را به دور خود جمع کرد تا بتواند این کارخانه و شرکت بزرگ را تاسیس کند ، در آخر هم به طور توافقی اسم این شرکت،شركت داروسازي سیسیل نامیده شد. در آغاز همه چیز خیلی خوب و عالی پیش میرفت شرکت به کار معمولش و تولید داروهایی مانند اَستامینافن و کلسیم و خیلی داروهای معمولی دیگر ادامه میداد تا اینکه فرانسيل به دکتر مارکوس پیشنهاد داد که به تولید دارویی دست بزنند که بشود فرد مُرده ایی را زنده کرد، ابتدا مارکوس مخالفت شدیدی کرد و گفت همچین اتفاقی چیزی غیر ممکن است، که دُرست هم میگفت ولی مدتی بعد با وی همکاری کرد وچون فرانسیل به دکتر پِروما مشکوک شده بود، در مورد این ایده به او چیزی نگفت.
مارکوس و فرانسيل درتحقیقات و آزمایشات خود در حال کار بر روی ویروس جدیدی به نام ویروس پروجنیتورا بودند که بشود بوسیله آن فردی را زنده کرد و این ویروسی بود که یکی از اولین تولیدات پنهانی شرکت سیسیل محسوب میشد و دارای ترکیبات نامتعادلی بود و هنوز نمیشد درست و حسابی ازآن استفاده کرد و احتیاج
به سالها تست و برسی داشت چه فرانسيل، چه ماركوس هردو یک هدف داشتن، آن هم زنده کردن فرد مرده.
در همان موقع هم پِروماداشت بر روی پروژه مرموزانه خود در تپه های آرکلی کار میکرد و به خیالش که خوب پیش می رفت ...
از یک طرف هم دکترمارکوس که فرد دو جانبه ایی بود هم به فرانسيل کمک میکرد هم خودش دارای تحقیقات مجزای خود
بود، درابتدا هم قرار نبود فرانسیل در این ماجرا دخیل باشد، پدرش ادوارد این پست را به جای خودش به او
واگذارکرد، با وجود اینکه فرانسیل سن
بسیار کمی نسبت به پِروما و مارکوس داشت.
چندي بعد پدر فرانسیل به طرز مرموزی کشته شد و فرانسیل اهمیتی نسبت به این مسئله نداد و مادر فرانسیل هم
فرار کرد و به لندن مهاجرت کرد و همانجا به زندگی اش ادامه داد.
فرانسیل به فعالیت های خودش ادامه داد واز آن ور هم پِروما و مارکوس هر کدام دنبال کارهای خودشون بودند و به هدف خود فکر میکردند.
در طول سالهای ابتدایی تاسیس همه چیز خوب پیش میرفت و شرکت در سدد فروش قرص های آسپرین، سرما خوردگی و...برآمد و کسی هم بویی از ماجرا نبرد و همانطور که گفتم این شرکت تبدیل به غول بزرگ دنیا و بهترین شرکت داروسازی شد که باعث غرور بیش از حد فرانسیل و اختلاف
میان این سه نفر شد، کم کم وضع به هم ریخت، دکتر پِروما بالاخره توانست ویروسی را
تولید کند که از همان ترکیب پروجنیتورا بود و اسمش را ویروسT گذاشت. وقتی فرانسیل فهمید به پِروما
اعتراض کرد و باعث درگیری بین این دونفر شد...

امضای کاربر :
رمان خون بازی
سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 - 19:19
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده: 2 کاربر از melika به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: admin / saghi76 /
melika آفلاین


ارسال‌ها : 5
عضويت : 29 /2 /1394
سن : 17
تشکرها : 6
تشکر شده : 10
پاسخ : 2 RE رمان خون بازی |Melika :
فرانسیل و ویلیام پرشيا دو تن از یارای قابل اعتماد مارکوس بودند که به تحریک پِروما، ویلیام و فرانسیل دکتر مارکوس را در همان آزمایشگاهی که دستگیرشان کرده بودند به قتل رساندند و در یک کپسول حاوی یخ دفنش کردند. بعد از قتل مارکوس به طور مرموز پلیس نتوانست بفهمد قضیه از چه قرار است، و چون زندانی کردن این چند نفر را بیهوده میدانست این سه نفر را آزاد و ویلیام پرشيا را مسئول اصلی و رئیس کل برای تولید پادزهر کرد، در واقع همکاری خودشون رو به طور علنی با اعلام کردند! فرانسیل هم به پست بالایی در گارد ریاست جمهوری رسید و پلیس به جای اینکه از جان و مال مردم دفاع کند در سدد دوستی و همکاری با فرانسيل و پروما برآمد، چند سالی به همین منوال ادامه داشت و ويليام و پروما به فعالیت های خود ادامه میدادند و خبر نداشتند که فرانسیل در این چند سال هم پست خودش را حفظ کرده بود هم داشت روی آزمایشهایش به طور جدی کار میکرد. فرانسیل دوباره شرکت داروسازی سیسیل را راه انداخت. و شروع به تولید دارو و استخدام کارمند کرد پرشیا، دختر ویلیام پرشيا از همه جا بی خبر در این آزمایش به پدرش کمک میکرد. طولی نکشید که بیشتر پستهای اصلی به شرکت سیسیل واگذار شد و شهر به نوعی به مقر سیسیل تبدیل شد. فرانسیل اسم و جاه و مقامی از آن خود کرد و عموی فرانسیل به نام الکساندر یک ساختمان اختصاصی در جزیره راکفورت ساخت و در آنجا به دور از شلوغی شهر به انجام آزمایشات خود اقدام کرد. اوایل کار گروهی دکترمارکوس و پِروما و ادوارد (که پسرش فرانسیل و جای خودش گذاشت)بودند ولی بعد ویلیام پرشيا و دخترش سيسيلي پرشیا ، وعموی فرانسیل هم به ماجرا اضافه شدند و الکساندر به همراه دوفرزند دوقلوی خود یعنی آلفرد و آلکسیا، به همان ساختمان رفتند و مشغول به کار شدند و فرانسیل هم به ادامه تولید ویروس خود پرداخت. آلفرد و آلکسیا از پدر خود متنفربودند، چون آن دونفر از DNAاِ مادربزرگ خود بوجود آمده بودند و خاطره ی خوشی از پدرشان نداشتند و این مسئله خیلی برایشان دردناک بود و سعی در کشتن او داشتند. طولی نکشید که آلکسیا در دوران جوانی خود ویروس Tورونیکا را تولید کرد، ویروسی که خیلی شبیه ویروس Tدکترپِروما بود. چون درست کردن این ویروس و تمامی ویروس هایی که تا الان تولید شده بود نیاز به تست و سالها بررسی داشت برای همین از تاسیس شرکت سیسیل دقیقا پنجاه سال میگذشت و پِروما و فرانسیل و ویلیام و الکساندر دیگر پیرشده بودند و تمام عمر خودشان را صرف این شرکت و تولید هدفشان کرده بودند. آلفرد و آلکسیا با تولید ویروسTورونیکا آن را به پدرشان تزریق و او را تبدیل به هیولای وحشتناک که نتیجه مرگ رو به همراه داشت کردند، پس ازمرگ پدرش, آلکسیا متوجه شد که این ویروس به یک چرخه پنجاه ساله ساله احتیاج دارد برای درست کار کردن. آلفرد درتمام این مدت به خواهرش کمک میکرد ...!وپدرشان را بدون اینکه کسی بفهمد کشتند و دَفن کردن...آلفرد به کشور دیگری رفت و آلکسیا هم که برای اینکه ادامه پروژه اش لغو نشه و نسلش ادامه پیدا کنه دوفرزند خود به نام های گلوریانا و کاملین را به همراه خود آورد ودستیار خود کرد. پدر گلوریانا و کاملین به شدت با کارهای همسرش مخالف بود و از اینکه گلوریانا و کاملین را وارد این ماجرا شده بودن خیلی ناراحت بود ... - آلکسیا خوب گوشاتو وا کن ببین چی دارم بهت میگم خودت هر غلطی میخوای بکنی بکن ولی اجازه نمیدم بچه هامو تو این لجن بکشونی، تو اگه واقعا مادرشونی اینکارا رو نمیکردی میشستی مثل آدم بچه هاتو بزرگ میکردی، شرکت لعنتی سیسیل به اندازه کافی همه رو به جون هم انداخته تو دیگه بس کن! آلکسیا با بی تفاوتی ادامه میدهد: به تو ربطی نداره این کار منه، آقای دکترفرانسيل مرد محترمی هستند نمیزارم به شرکت و کارخونه سیسیل توهین کنی من نمیدونم به جای اینکه بچه هارو تشویق کنی بهشون یاد میدی با من مخالفت کنند! بحث های بین آلکسیا و پدر گلوریانا و کاملین همیشگی شده بود نه تنها کشور آمریکا بلکه تمامی جهان را درگیر همان ویروسT پِروما کرده بود،کم کم ویروس Tورونیکا هم به مردم انتقال داده شد و خیلی ها قربانی شدند و به قتل رسیدند! پدرشون، گلوریانا و کاملین را برای کار در پلیس تشویق میکرد ولی خوب می دانست که آلکسیا فرد خطرناکیه، گلوریانا و کاملین ازانجام ویروس وفعالیت ها خودداری میکردند ولی چون می ترسیدند ازمادرشون، مجبور به همکاری می شدند. گلوریانا در هر شرایطی موافق پدرش بود ولی از یک طرف هم نمیتوانست از مادرش پیروی نکند و از او به شدت می ترسید... پدرشان زیر نظر فرانسیل کار میکرد و چون فرانسیل رئیس کل مرکز پلیس بود...و وضع گارد ریاست جمهوری با وجود فرانسیل وحشتناک شده بود... و دور از چشم آلکسیا گلوریانا و کاملین رو وارد گارد ریاست جمهوری کرد....گلوریانا خیلی زود در کارش جا افتاد ولی کاملین همش نگران این بود که یک وقت مادرش از قضیه بویی نبرد برای همین گاهی اوقات سرکار نمیرفت و بیشتر اوقات از کار شانه خالی میکرد و به آزمایشگاه آلکسیا میرفت. گلوریانا هم برای اینکه مادرش نفهمد به او کمک میکرد وبه همکاری ادامه میداد.... گلوریانا دختری با چشمانی قهوه ای تیره، صورتی کشیده، پوست نه سفید نه تیره، قد بلند باموهای لَخت بلند مشکی درکل زیبا بود و دُرست برعکس خواهرش بود که کاملا سفید و یخ با موهای کوتاه بود. گلوریانا به کمک پدرش آموزش کامل دید و عضو گروه S.T.I شد. او به طور رسمی کارش را در گارد امنیتی شروع کرد آلکسیا خیلی زود پی به ماجرا برد و فهمید که گلوریانا به کمک پدرش در گارد امنیتی مشغول بکارشده....برای همین...... میخواست سیلی محکمی بزند که گلوریانا اجازه نداد: مامان بسه دیگه اجازه نمیدم بهم زور بگی، یک نگاه به خودت و این مردمی که تو لجن کشوندی بنداز تو این چند ساله اصلا فهمیدی چجوری زندگی کردی، چجوری ما بزرگ شدیم، پیر شدی پنجاه ساله که شرکت سیسیل پاپرجاست، چی شد؟، هیچی،جز پوچی چیز دیگه ایی نداشت به خاطر گند کاریای شما احمقا باید این مردم بیچاره بی گناه کشته بشن، چیه که تو میخوای یه مرده رو زنده کنی. بابا کسی نمیخواد وقتی میمیره دوباره زنده بشه، مگه این دنیای کوفتی چی داره که انقدر داری واسش تلاش میکنی... از عصبانیت دستهایم را محکم به دیوار کوبوندم ... - تو اون فرانسیل بی همه چیز دوباره اون سیسیلی لعنتیو راه انداختین که چی بشه! زامبی جدید بوجود بیاد، دوباره آدمای عادی بمیرن؟ اینطوری میخواستی یه فرد مرده رو زنده کنی... - خفـــــــــــــــــه شو! ایندفعه چنان کشیده محکمی بهم زد که گفتم حتما یک طرف صورتم قرمز میشود... - دکترفرانسیل همه چیو بهم گفت... - اون دکتر نیس یه قاتله جانیه! - مگه نمیگم خفه شو گلوریانا،...خفه شو...بار آخرت باشه که اینطوری در مورد دکتر صحبت میکنی! - خیلی عوض شدی، خیلی! ... بعد از چند وقت فرانسیل پنهانی از گلوریانا به آلکسیا گزارش میداد و چون آلکسیا شوهرش را مانع انجام کارهایش میدید به فرانسیل گفت که شوهرش را پهانی به قتل برساند...اصلا هم برایش مهم نبود چه بلایی سر گلوریانا و کاملین می اید فقط فکر هدف خودش بود. فرانسیل پدر گلوریانا و کاملین را کشت، و باعث شد گلوریانا دچار افسردگی شدید و درگیرِ پرونده قتل پدرش بشود، در حالی که خبرنداشت فرانسیل و مادرش در پی کشتن اوهم هستند . کاملین از ترسش مرتب به حرفهای مادرش گوش میداد و با اینکه همه چی را میدانست ساکت ماند ولي چون نگران خواهرش بود...

امضای کاربر :
رمان خون بازی
سه شنبه 05 خرداد 1394 - 11:56
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده: 2 کاربر از melika به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: admin / saghi76 /
melika آفلاین


ارسال‌ها : 5
عضويت : 29 /2 /1394
سن : 17
تشکرها : 6
تشکر شده : 10
پاسخ : 3 RE رمان خون بازی |Melika :
كاملين:
گلوريانا خوب به حرفام گوش كن مامان و فرانسيل دنبالتن ميخوام بكشنت تو روخدا از
اين كشور خارج شو فقط برو...
گلوريانا: چي
داري ميگي انقدر اراجيف نباف، دیوونه شدی کاملین!
كاملين: بخدا
راست ميگم خودم شنيدم كه نقشه برات ريختن مراقب خودت باش باور كن دارم حقيقتو ميگم.
گلوريانا
حسابي ترسيده بود و خوب میدانست که به خاطر پدرش نبايد بمیرد براي همين يه مدتي خودش را گم و گور كرد تا
آبها از آسياب بيفتد...
دکتر مارکوس
به مدت بیست سال در کپسول یخی که ویلیام و فرانسیل ترتیبشو داده بودند قرار داشت
ولی چون قبل از اینکه فرانسیل و ویلیام بخواهند او را به قتل برسانند از همان ویروسی که تولید کرده
بود به خودش تزریق کرده تا شاید او هم بتواند به سلاح بیولوژیکی تبدیل بشود اما
قبل از اینکه نتیجه کار را ببيند بدست فرانسیل و ویلیام کشته شد ولی زنده ماند چون آن ویروس در حدی قوی بود که او را زنده نگه دارد درسال 1998دکتر از کپسول بیرون آمد و جلوی مرگ احتمالی خود را به کمک ویروس Tگرفت و با یک حمله فاجعه آسا به آزمایشگاه پِروما درتپه های درایان سیتی منجر به آلوده شدن جنگل های اطراف آزمایشگاه و حتی خانه شخصی اش شخصی اش شد.
در آخرهم
خانواده اش تبدیل به زامبی شدند، پِروما درجا مُرد و مارکوس به خواسته اش رسید، فرانسیل
از زنده شدن مارکوس باخبرشد و فهمید که زنده شدنش برای تزریق ویروس بوده، نیروهای S.T.A.R.T که تحت نظر فرانسیل فعالیت میکردن خیلی زود وارد عمل شدن تا بتونن همه چیو زیر سلطه بگیرن .
فرانسیل،
مارکوس را بلافاصله دستگیر و اعدامش کرد...،فرانسیل تو این شصت سالی که از عمر سیسیل
میگذشت ویروس نهایی واصلی رو به اتمام رسوند ینی شصت سال عمر شو به پای تولید این
ویروس گذاشت و به کمک یکی از اولین تای رانت های اولیه یعنی همان سلاح بیو لوژیکی که به خود تزریق کرد توانست قدرت بزرگی رانصیب خود کند و توانست خودش را فناناپذیر کند.
(فرانسیل درسن
هجده سالگی سیسیل رو تاسیس کرد و چون هوش بسیار بالایی داشت با گذشت شصت سال ویروس
رو نهایی کرد. یعنی حدود هفتاد و هشت سال سن داشت، وبه دلیل تزریق آن به خودش،
زياد پیر نشون نمیداد.)
پس از این حوادث افرادی نظیر :ربکا چَمبرس ,بن جامین آدلر ,آرالیا بُرجس توانستن جان سالم به دربرن ...!!!این چن نفر همان جزو افرادی بودن که به صورت کارمند و دوره کارآموزی پیش فرانسیل کار میکردن اما هرکدوم در بخش های جدا!!!
تادوماه بعداز این فاجعه طاقت فرسا، کل افراد ساکن در درایان سیتی به زامبی تبدیل شدن رئیس جمهور سعی در بهبود این شهرداشت نام رئیس جمهور وارِن بود که در آخرم کاری نتونست ازپیش ببرد...آلکسیا و و کاملین بافعالیت های دوباره ویروس جدیدی به نام G رو تولید کردن.
فرانسیل هم که
تبدیل به سلاح بیولوژیکی شده بود و قدرت فوق العاده ایو ازآن خودش کرده بود. ویروسG ازویروسT و Tورونیکا خیلی قوی تر عمل میکرد. گلوریانا چون قبلا درتولید ویروس نقش داشته احساس گناه میکرد.
زمانیکه تیم ریکاوری اعزام شد تاویروسG را تحویل بگیرد آلکسیا به خواسته فرانسیل از دادن ویروس امتناع کرد و باتزریق آن به بدنش منجر به تبدیل موجود وحشتناکی شد.!..
...
بن جامین:
آلکسیا اون کیف بدش به من، وضع و از اینی که هس خرابتر نکن!!!
آلکسیا:
نمیدمش اصا به شماها چه ربطی داره شماها کی هستین!!!مگه تواز کارآموزای فرانسيل نبودی
پس چرا برعلیه منی، فرانسیل خیلی بهت کمک کرد...!
بن جامین: ما
از گاردامنیتی ریاست جمهوری هستیم، درضمن فرانسیل به من کمکی نکرد اون یه خائن
جنایتکاره که توام دستیارش بودی، حالا اون کیف بده به من!!!
در آخرم
آلکسیا ویروسو به سرعت نور به خودش تزریق کرد و باتزریق آن به بدنش منجر به تبدیل موجود وحشتناکی شد.!
این ویروس باویروسای دیگه خیلی متفاوت بود چون حتی موجودات مبتلا به این ویروس هم متفاوت بودن واین تفاوت برای فرانسیل خیلی مهم بود,فرانسیل درواقع دیگه یک انسان نبود ،اون قدرتی فناناپذیرداشت . بن جامین وآنسِل آلکسیا رو کشتن گرچه دیگه اون موجود چندش آورآلکسیا سابق نبود تو اون هاگیر واگیر و درگیری فرانسیل از فرصت استفاده کرد و کاملین رو بیهوش و باآخرین نمونه ویروس فرارکرد و به جزیره راکفورت پناه بردو اقامتگاه جدیدی مستقر کرد. آنسِل و بن جامین هرکاری برای پیدا کردن فرانسیلو و کاملین کردن ولی تلاششون بی نتیجه موند .شهر درایان سیتی نابود شد و توسط یک بمب اتمی به خاک نشست اما فرانسیل با نمونه هایی که دردست داشت سعی کردسیسیل رو دوباره احیا کنه...
کاملین خیلی برای پیدا کردن خواهرش تلاش کرد و حتی چن بار از پیش فرانسیل فرار کرد اما فرانسیل مانعش شد و اونو تو آتش جهنمی میراث باقی مانده سیسیل غرق کرد.
همان طورکه گفته شد، گلوریانا یکی از اعضای تولید ویروس بود البته به طور ناخواسته دست به این کار زده بود و به همین دلیل خود را گناهکار میدانست و خودش را مقصر مرگ پدرو مادرشو میدانست.بعد از مرگ مادرش خيالش راحت شد و به كار عاديش ادامه داد...
گلوریانا با پیوستن به گاردامنیتی و نجات خواهرش سعی برجبران قضايا داشت .و هنوز نتوانسته بود قاتل پدرشو پیدا کنه...البته حدسايي ميزد كه بايد
فرانسيل قاتل پدرش باشه ولي بازم شك داشت
درایان سیتی درناحیه غربی آمریکا قرار داشت و یازده سال رهبری آن بدست وارن افتاد، (اینا قبل از نابود شدن درایان سیتی اتفاق
افتاده)وارن ازرو بی تجربگی و نادانی تمام فعالیتای مردم شهر را به سیسیل سپرده بود.
پنجاه درصد مردم کارمندان شرکت سیسیل بودن و وارن با باخبر شدن این موضوع و کل ماجرای سازمان تروریستی توسط بن جامین نیروهایی برای مقابله با سازمان تروریستی سیسیل انجام داد . سرانجام توسط فرانسیل به طور علنی به قتل رسید !...
و با روی کار آمدن دی یُل و وارد شدنش به این جریانات داستان شروع میشود.
دی یُل استیت هِم رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا دراین شهر عهده دار کاراشد ,ولی وقتی میبیند کاری ازش ساخته نیست مجبور به همکاری با فرانسيل میشود و به طور نمایشی و غیر واقعی سیسیل و درایان سیتی را نابود میکند
آرالیا استیت هِم که درواقع به آرالیا بُرجس شناخته شده بود و قبلا هم به عنوان کارآموز در سیسیل مشغول بکاربود از کارای پدرش کاملا بی اطلاع بود و فامیلیشم بُرجس نبود او تنها فرزند رئیس جمهور یعنی دی یُل استیت هِم بود و وقتی درگارد ریاست جمهوری واردشد ازپدرش خواست که با یه شناسنامه قلابی به اسم آرالیا بُرجس درگارد امنیتی مشغول به کار شود.

امضای کاربر :
رمان خون بازی
سه شنبه 02 تیر 1394 - 14:27
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش
تشکر شده: 1 کاربر از melika به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: admin /
برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.